زبانحال امام جواد علیهالسلام قبل از شهادت
گه ز پـا اُفـتـم و با آه جـگـر می خیزم گه نشیـنم وسط حجـره و بر می خیزم دل من با جگر خون شده عادت کرده مثل هر روز که با سوز جگر می خیزم نـگـرانِ نَـفَـسِ سوخـتـه ام نیست کسی تشنه جان بازم و دنیای دگر می خیزم به گـمانم دگر این عـمـر وصالی ندهد در جـوانـی ز پی بـار سـفـر می خیزم قتلگاهم شده این حجرۀ در بسته حسین گرچه بی نیزه و شمشیر و سپر می خیزم به جوانیِّ علی اکـبرت ای جـدّ غریب وقت رفـتن به تماشای پـسر می خیزم به امــیـد نـفـس آخــر و دیــدار اجــل گاه در بستر خود دیده به در می خیزم یاد پهلـوی شکسته کـمرم را خـم کرد گه از این دنده به پهلوی دگر می خیزم من که در کودکی یک بار زمین افتادم گاه چون فـاطمه با درد کمر می خیزم با خـروج پـسر فـاطمه هنگـام ظهـور هـمـره منـتـقـم فـاطـمـه بر می خـیـزم |